.comment-link {margin-left:.6em;}
Name:
Location: Karaj, Tehran, Iran

Friday, January 13, 2006

در گاهی که آسمان زمین را سخاوتمندانه تقدیس می کرد، از غار خویشتن بر شدم و به سوی یاران برفتم. گاه خوشی داشتم. اما در غار که بودم از این خوشتر بودم، آری باز به غار بازمیگردم و در خود فرو می روم که تنها اینجاست که روانم آرام دارد و احساس زنده بودن دارم. اما آنچه مرا در غار بیش از این شادمان می کند این است که دوستی ، یاری و یا رهگزری را به درون دعوت کنم تا از وجودش دمی سردی غار را گرمی بخشم. هر چند که این سرما دیگر مرا نمی آزارد که عمری است با آن کنار آمده ام.

آری می خواهم دوستی را دعوت کنم تا زمانی در کنارم درون غار زیبایم بنشیند تا نانی از سفره ام بخوریم و باده ای بنوشیم. و اگر دستان سردم را بگیرد، فقط دستان سردم را بگیرد آن دم است که قلبم به جوش و خروش می افتد و آن دم برای من بسیار ژرف و مقدس است.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home