.comment-link {margin-left:.6em;}
Name:
Location: Karaj, Tehran, Iran

Thursday, May 04, 2006

آری من همچون آنان نیستم، آنان همه پی کاری اند. و من فقط یاد می گیرم و از دست می دهم. هر آن چه داشته ام از دست می دهم. ولی همچنان عاشق آموختنم. آموختن و آموختن.

حالا چه از من مانده است؟ اندیشه ای که بسیار دوست می دارمش. این اندیشه ای که گران و گران تر بدست آوردم و می آرمش.

حالا درک می کنم بیش تر از پیش. می رنجم بیش تر از پیش. می خندم بیش تر از پیش و بیش تر از پیش می رقصم. و آنان کمتر در میابند.

من چه شده ام؟ آواره ای بیابان گرد که حرف هایش را نمی فهمند. آری دوست من نمی فهمند. به هر کجا بگویندم می روم و می خندم به هر چه تازگی است، آن قدر که هیچ کس مثل من نمی خندد. هیچ کس. ولی نمی خندانم و نمی فهمانم. من عاشق زندگی گشته ام! عاشق ثانیه ها!

دوست دارم آتشی بیافروزم برای نشان دادن و برای فهماندن. دوست دارم همراهانم را، آن یاغیان از بند گسیخته را دور آتش دعوت کنم. به هر یک شعله ای دهم و راهیشان کنم تا بسوزانند جهان را از گرمای عشق، تا بیافرزند تاریکی را با نور آگاهی، تا خاکستر گردانند مردگان را. مردگان این سرزمین. اما برای این کار ابتدا باید شعله شوم.

3 Comments:

Blogger H.E said...

من که به شخصه لذت میبرم از خنده های تو.همون طور که خودم میخندم و لذت میبرم از خنده ی خودم.روزبه خوب میداند چه در پس این خنده هاست.آره

Kill'Em All

2:19 AM  
Anonymous Anonymous said...

man hastam faghat omadam begam neveshtehaeat anghadr ziba hastand ke avalin pagei ra ke baz mikonsm hammin ast

6:58 PM  
Anonymous Anonymous said...

Bia va Baz ham benevis..

10:53 AM  

Post a Comment

<< Home