.comment-link {margin-left:.6em;}
Name:
Location: Karaj, Tehran, Iran

Thursday, April 13, 2006

دیگر با شما چگونه سخن گویم . شما که این چنین پایمالم می کنید. شما که مرا از یاد برده اید. من آن سنگ سخت نبودم من شکستم. از ضربات نا جوانمردانه ی سخنانتان. من آن چاه ژرف نبودم، سنگ افکندنتان لبریزم کرد و به جانم آورد. کوبه های پیاپی مشتم بر بن این دیوار خبرتان نکرد که این جا پیرمرد جوانی نشسته است. جوان ترین پیرمرد!

دوستانم باز آمده اند. ایشان باز آمده اند تا زلالم سازند تا سنگ دیگران را از درونم بردارند. آه عزیزانم اگر شما نبودید زیر این خفقان خرد می شدم. آری با آمدنتان قلبم را جلا می دهید، روحم را صفا می بخشید، جان تازه ای درونم می دمید و باز هم خنده بر لبانم باز می گردد. ای عزیز ترینانم شما مرا تنها مگذارید. این روزهای تلخ جداییم از خدا اگر شما نباشید چه بر سرم می آید؟ آه دست بر اینجا ننهید، این جایم زخمی عمیق نهاده اند.

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

زيبا و جالب بود
مهيار جونت

4:37 PM  

Post a Comment

<< Home