.comment-link {margin-left:.6em;}
Name:
Location: Karaj, Tehran, Iran

Tuesday, January 17, 2006

چون هر صبحدم در کوی به تنهایی قدم می زدم. پدری را دیدم با فرزندش چنین سخن می گفت: بنگر فرزندم ، بنگر ای کودک خردسالم. زندگی همچون یک صندوقچه گنج است. درون این صندوقچه چه فراوان اند گنجینه هایی با ارزش، که خداوند خود با دستان سخاوتمند و ظریف خویش آن را با تمام بخشش در پیشگاه تو قرار داده . درب این صندوقچه باز است ، درونش را خوب جستجو کن . ببین کدامین گنجینه را بیشتر دوست می داری ، فقط کافی است که آن را بیابی و برداری. همه ی آن ها مال خودت است. حتی جستجوی زیباترین نیز کار سختی نیست، چون خداوند خود می دانست که تو چه دوست می داری، و آن را مطمئنا" طوری قرار داده است که تو به راحتی بیابیش.

فرزندم هراسان مشو گنجینه ی تو هرگز تمام نمی شود، کسی هم نمی تواند از آن چیزی بدزدد . پس تو فرمان روای صندوقچه ای .

فرزندم اما آیا تو می توانی خود روزگاری گنجینه ای به این صندوقچه بیافزایی؟

خوشا به حال این فرزند که چنین پدر دانایی دارد. آری من نیز باید سراغ صندوقچه ام بروم.

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

salam iman jan.sandoghche be nazare man vojod nadare.shaeyad in nazare man bargarde be atrafe man va havadesi ke khili... migzare.nemidonam chera vali khili doost daram hamchin sandoghche dashte basham vali vojod nadare.albate ye chizi hast vali bine olama ekhtelafe nazar vojod dare.
fadat abbas

7:37 PM  

Post a Comment

<< Home