.comment-link {margin-left:.6em;}
Name:
Location: Karaj, Tehran, Iran

Tuesday, January 17, 2006

چه سخت است بدون رویا بودن. پس از مرگ رویاهایم حال در شبانگاهی حیرانم . سفری را می گذرانم به شوق چه چیز؟ اگر خداوند نیز همچون رویاهایم مرده است پس چه شب تاریکی است و تنهایی و فغانی است مرا.

آیا پرسیدم که در این بیابان چه می خواهم. به یاد ندارم . حال نه امید نوری دارم و نه دردی. پس از هر چه دارم استفاده می کنم تا پیش روم، به سوی چه نمی دانم ولی می روم. پس می روم چون این طور دوست دارم.

حال که این بیابان خدایی ندارد من خداوندگار آن می شوم و این بیشه را فتح می کنم. با شمشیرم چه خون ها که نخواهم ریخت، و خون ریزی شادکامی من می شود. و تنها خوراکم افتخار دیگران است. آری این گونه خدایی می کنم چون خدایان دوست ندارند بر آنان ایمان داشته باشند بلکه می خواهند خود را اثبات کنند.

باشد که این بیابان را به خاک و خون بکشم.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home