.comment-link {margin-left:.6em;}
Name:
Location: Karaj, Tehran, Iran

Thursday, February 16, 2006

کوتاه ترین حرف برای من

رسیدن به بیراه

رفتن و رفتن و هرگز نرسیدن. این را خداوند راه نمی خواست. اما من می خواهم. او عرصه را بر عیسی بسیار تنگ کرد. کشتی نوح را حیران و سرگردان ساخت. عرصه را باز بر محمد تنگ کرد. اما آیا منظورش مرو بود.

من این جنگ را با تو نمی بینم. این جنگ بین مردمان است. بین مرد و زندگی، مرد جنگجو. مگر این همان مردی نبود که از تو آزادی را خواست، پس تو او را آزاد ساختی. که اگر او را دوست نمی داشتی آزاد نمی ساختی.

حرف های خوب عادت انسان های خوب است. ولی نفرت من هم از انسان های خوب است و هم از حرف های خوب. کجاست عمل شجاعانه.

درد عمیقی است درون قلبم. دردی ژرف اما نه چندان بد. این درد از چیست؟ که گاه شب ها به دیارم می زند و ویرانم می کند. آن قدر تنها و غمگینم می کند که هر کنج خلوت و ساکت و تاریکی برایم بس بزرگ است. می دانم شما نیز این چنینید.

حال که رویا و هدفی ندارم فقط همان کاری را می کنم که دوست می دارم، که روزگار به خوشی بگذرد...

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

salam .baran .khoda ba mast hamishe vali ma ba khodemon nistim .
zendegi khali nist mehrbani hast eshgh
hast sib hast iman hast Ari ta shaghayegh hast zendeghy bayad kard.

midonam to hadaf haye bozorgi dari chon mishnasamet. ensane bazandeh kasiye ke khodesho faramosh kome doste man.
che chizi ba arzesh tar ke ensan be kamalesh omid dashte bashe .
be rozhaye roshan va roshantar

10:23 PM  

Post a Comment

<< Home