چه ستاره ها كه فرو نمي ريزند بر سر تاريك من، هر شب افسوس است خمار بي خوابيت را، من ديوانه سر گشته ترين عاشقم،
بيمار تر از هر شب امشب درمانده ي جشمان توام ،
خام خام، سر در گريبان هر ديوانه اي بر مياورم و فريادي.
آه كه باراني نمي بارد برسر پر ز آتش من، آه كه درد در درونم خانه رد.
بنگر كه پس از اين مرگ من تبلور عشق ديرينم خواهد شد. من به هزار سوي تاريكي باز جز خواب تو نمي بينم.
جز تو خوابي نمي بينم.
جام چشمانت شرابي ناب مي چشاند بيماريم را تا تاب نياورم ديگر سد اشكانم را، از پس پرده هاي بغزم فرو مي ريزم بر سيلابي ويرانگر تا سر را رها كنم دردرد دلتنگيت.
با نگاهي تازه فرو كن قلب شاعرت را در اعماق عشق نابت.
با تير كمان ابرويت دوختي قلبم را بر ديوار وفاداريت تا حضرت ابديت نگاهي تازه كند بر رسوا ترين عاشق بر جوتانترين پيرمرد
6 Comments:
nevisandeye ashegh man montazere avalin ketabe shoma khaham mand,manaye eshgh ra be tore vagheyi dark kardeyi ey javantarin ashegh
می خوانم و لذت می برم
خودتونه؟ببخشيد ايني
اينا نوشته خودتونه؟
هی رفیق من نمی دونم چی نوشتی؟ عشق چیه یعنی ؟ یا انقدر ارزش داره که براش نوشت ؟نمیفهمم
خیلی خوب بود
Post a Comment
<< Home