.comment-link {margin-left:.6em;}
Name:
Location: Karaj, Tehran, Iran

Monday, January 28, 2008

اي كساني كه عاشق را حقير كرده ايد و وي را اشك ريزان روانه ي بيابان ها مي كنيد. بدانيد! مرد عاشق هنوز زنده و بيدار است. خوب بدانيد كه ايستاده است با شميشيري آخته! از زخم شمشير وي بترسيد. من به جايتان بودم پاي به كارزار او نمي گذاشتم. شما را با نبرد دليران چه كار. وي را بي قانوني قانون است و دليري شرف. وي را زندگي ناموس است و زمان غيرت.

شما فرو مايگان چطور مي توانيد حتي به چشمان مرگ ستيزش بنگريد. شما اهالي نكبت بار درماندگي و ترس را چه كارتان باشد با شجاعت بي باكان.

نديديد كه ايشان در راه عشق فرزند را به قربان گاه آورده اند. ايشان قرباني مي كنند . و اين هيچ پرسشي برايشان نيست. ايشان به عشقشان ايمان دارند چرا كه به خود بيدارشان ايمان دارند. حال شما را چه؟ شما كه حتي تكه اي از خود را نداريد. خود را فروخته ايد كه نكبت بخريد. شما را چطور تاب ايستادگي در پيشگاه وي؟

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

بيگمان زان جهان رويايي
زهره بر من فكنده ديده عشق
مي نويسم بر روي دفتر خويش
"جاودان باشي اي سپيده عشق"

3:40 PM  

Post a Comment

<< Home