.comment-link {margin-left:.6em;}
Name:
Location: Karaj, Tehran, Iran

Tuesday, May 20, 2008

دور از تو در گوشه اي تكه قلمم را به دست دارم تا تو را بنويسم اين بار! چرا كه تو فقط هستي! وقتي در كنارم مي نشيني با چشمانم در مي يابم تو را و حال كه كنارم نشسته اي با قلمم روي كاغذي تو رادرميابم.

هر صبح كه چشم از انبوه خواب مي گشايم، ترسيم ذهن اندكم را برايت مي نويسم، تا بداني چقدر هنوز كور از توام، چقدر لال از توام و چقدر هنوز در عشق تو كم و اندكم!

با فرياد و سكوتم تو را صدا زدم و تو مرا ديدي! تو دستانم را مي فشاري به ژرفناي اين اندك نگاه من مي نگري و با آن دستان رويايي اشك هايم را از گونه هايم مي شويي.

آه عشق پاك من، خون من يادگاري جاودان از تو را در رگهايم مي چرخاند و تو را تكرار من مي كند، تو را زمان من مي كند، تو را هستي من مي كند، هر لحظه از تو پر مي شوم و لحظه ي بعد در مي يابم چطور از تو خالي بوده ام!

اي چشمه سار عشق و مهرباني، آغوشت را سوي اين بي سر و پا بگشا كه من جز تو نيستم.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home