.comment-link {margin-left:.6em;}
Name:
Location: Karaj, Tehran, Iran

Friday, January 20, 2006

برخاستم و دمی از کوی برفتم در کنار مردمان، و گریزان و حیران از پیش ایشان بازگشتم. ایشان دارایی و ثروت بسیار داشتند . اما در کنار آنان تهی دستان بسیار. آن ها از ترس آن که داراییشان کم شود و خود نیز تهی دست شوند خساست به خرج می دادند و مسکینان را چیزی نمی دادند تا شبی را گرم بگذرانند با شکمی سیر. اما چیزی که مرا از اینان گریزان کرد این نبود ، اینان از عشق ورزیدن نیز می هراسیدند . اینان از دوری یار می ترسیدند یا از فغان عشق یا ... که نکند صدمه ببینند ، یا اینکه روزی بگریند. اینان در عشق ورزیدن نیز خسیس اند و ترسو. ننگ بر اینان که عشق ورزیدن نمی دانند.

مگر نه آن چه به ایشان زندگی داده همان عشق است ، پس چرا از آن گریزانند. همانا عشق در قلب سلحشوران و شجاع دلان است. اینان هستند که سخاوتمندند . آری در عشق و ثروت.

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

عشق و هراس از تنهایی بعد از آن.
تا حالا فکر کردی که فلسفه عشق چیه؟
به نظر من فلسفه عشق این است که عاشق به معشوق خود نمی رسد پس براستی که عشق برای شجاع دلان است

1:15 PM  

Post a Comment

<< Home