.comment-link {margin-left:.6em;}
Name:
Location: Karaj, Tehran, Iran

Tuesday, January 01, 2008

در سوگ خود نشسته ام. در سوگ كسي كه گويي ديروز در اين قبرستان به خاك سپرده شد. نمي دانم كي مردم و يا چگونه. اما مي دانم طعم مرگ من خيلي تلخ بود. وصيت هايم را نوشتم كه مبادا بميرم، اما باز هم مردم. كلي تكا پو كردم. انديشيدم، به پنجره هايي كه هيچ انديشه اي دست نيافت دست يافتم. اما كسي پنجره ام را نديد و مردم. آري، حالا همه ام روضه اي است سوزناك براي مرگم. داد زدم كه من نمرده ام، كه مردم. نمي دانم اين تلخي از كدام سو آمد، كه مردم. مردنم رنگي ندارد. مگر زنده كه بودم كسي رنگي در من ديد. آيا كسي زنده بود كه حداقل ببيند.

كسي مرا نيست كه بگويد چه كسي. كه كدامين كس. بگويد به كجا يا شايد بگويد چرا. ثانيه هاي گذراي بي حرفي در پشت ديواره ي سياه مرگم بي هيچ حسي است. قلبم كجاست؟ چرا ديگر نمي تپد. مگر هرگز تپيده بود؟ كجا؟ چرا؟ براي كه؟

سؤال هاي تهي ؟ تهي تر از اين فضاي خاموش قبرم. قبر من جايي كه به آن ره مي سپردم. عجب جاي دنجي است. دنج تر از خانه ي فكرم. و بوي گند جسدم. آري پوسيده ام. گوش هايم پر از كرم است! صداي چه كسي اين كرم ها را در گوش هايم گذاشت. و من فرو مي زوم به سوي قلب بي كران زمين. اما هنوز يك آرزو دارم. اي كاش كه زمين عاشق باشد.

3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

Chera baz dam az Marg mizani Pesar?..

11:27 AM  
Anonymous Anonymous said...

حالی بردیم مهندس از نوشتت.
زمین عاشق است!

12:16 PM  
Anonymous Anonymous said...

migama nemikhay ye neveshteye dige bezari?delam gereft baba

2:55 PM  

Post a Comment

<< Home