هنوزم اسمت يادمه
هنوزم اسمت رو داد مي زنم
هنوزم حرف دردام رو با حركي كه بشنوه ميگم.
من اهل پنهان كردن نيستم و نبودم
تو چرا آتش درونت را در تلي از خاكستر پنهان كرده اي!
posted by ایمان | 2:43 AM
- آره منم سال هاست كه عاشق يه دختر چهارده ساله ي ب...
- اي مرد پاك كه تو را اين روزها زلال نيز مي خوان...
- تو نيز خواهي يافت دختركي را كه مهربانانه مي ان...
- و اكنون بر سر برزني در حوالي اشراق نشسته اي. ...
- هنگامي كه به آسمان نگريستم، ديدم ستارگان در مو...
- و استاد پرسيد چه كرده اي براي شكستن بتان؟ ...
- ياران مي روند، هر كدام به راهي، و تو بار ديگر تنها...
- هنگام سپیده دمان استاد گفت: راه عشق. و من در تار...
- در آن آرامگه شب مردی مست را دیدم. که از پی این...
- و آن گاه که تردیدها کنار می روند، درخشش ایمان ...
3 Comments:
جقدر فضای خوبی راترسیم کرده بودی.
ما همه منتظر این هستیم که خاکسترها دوباره روزی به آتش برسند.
اين از خصايص آدم هاي بزرگ و شجاع هست كه پتهان نميشند. اگه همه اينجوري بودن چه خوب بود. بهت افتخار ميكنم مرد.در ضمن باعباس هم كاملا موافقم
ایمان هیجوقت به این توجه نکرده بودم که آدم چقدر می تونه توی گرمای چای وجود عشقش رو احساس بکنه، تجربه فوق العاده خوبی رو بهم یاد دادی.مرسی
Post a Comment
<< Home