.comment-link {margin-left:.6em;}

کوی خرابات

Name:
Location: Karaj, Tehran, Iran

Tuesday, July 11, 2006

چه شد ؟ بر سر عشق چه آمد؟ شما گوشه هایی از من اید، ای نوشته هایم. بی شرمانه دوستتان می دارم. ای آثار خاص مکتوب من بر این جهان.

روزی قصد هجرت از کوی و رفتن از این ویرانه کردم. به یاد دلیل آمدنم افتادم. آمدنم به این جا بهر ویرانی دل بود. بهر شناختن ویرانی و آموختن آبادی.

ای رهگزران که گه گاه به کوی ما می آیید، لباس مبدل مپوشید. که خراباتی به نگاهی شناخته می شود، که خراباتی با کس دیگر اشتباه نمی شود. چرا در کار فریب ما می آیید؟ مگر خواست شکار ما را کرده اید یا شاید ما را دشمنان خود می بینید. ما قصد دشمنی نداشتیم، قصد، قصد آبادی بود. خواست شناخت خرابه ها و آبادی به طریقتی نو.

ای کوی عزیز هر روز دنج تر و خلوت تر می شوی. خراباتی ها در کار هجرت اند. شاید روزی من نیز رفتم. پس از ما که ها می آیند؟ ساکنان این جا هرگز ساکن نبودند، روان بودند. می رفتند و می رفتند تا بیابند و بیابند. اما یافته هایشان باعث رنج شد یا شادی؟

کوی خرابات روان است و روان. گه گاه کسانی پیوستند و گاهی یارانی رفتند. در پایان این سخن، با آمدن و رفتن جمعیت ما دچار تغییر مشد . اینجا در عدم است، در ثبات. ما از کجا به ناکجا آمدیم که دریابیم به کجا قصد سفر داریم.