دلم را خوش کردم به خرده پول توی قلکم، به عکس یک جفت کفش کهنه ی روی دیوار اتاقم، به تابلوی بی گناه، به دو تا عکس جیسون. ساعت و عینکم و آن نشان ستاره ی من. اینا چیز هایی است که مثل تو من و تنها نمی گذارند. تمام داشته هایم از دنیا. اینا همیشه من را یاد خودم می اندازند.
توی چهار دیواری اتاقم تنها نشستم و شعله ی پیپم را روشن کردم. شبی که شنیدن صدایت برایم آرزو بود و چراغ پشیمانیم روشن.
افسرده ترین روزهایم فرا رسیده. روزهایی که توان دیدن صبح فردا را ندارم. خیلی خسته ام . درد شدیدی قلبم را می فشارد. و چشمانم به شدت می سوزند و قرمز شده اند. دیگه تحمل ندارم. باید از اینجا برم. برم یه جایی که توش تنها باشم.
نیاز به یک انقلاب دوباره دارم. شاید به تو نیازمندم.