.comment-link {margin-left:.6em;}

کوی خرابات

Name:
Location: Karaj, Tehran, Iran

Saturday, February 24, 2007

هنگام سپیده دمان استاد گفت: راه عشق. و من در تاریکی شب می گویم: بی راه عشق شاید.

رهروان بی راه ی عشق شاید چه فراوان بودند، ولی این بیراهه برهیچ کس هموار نبود. بی راه عشق بر همه یکسان نبود که راه شود. و مردمان آرام و آباد و تند و ویران می روند در این بی کجا.

با وزیدن باد شرقی چشمانم را گشودم، در انتظار تولد خورشید از مشرق. و اندیشیدم که مشرق کی و چگونه خورشید مرا بیدار می کند.

Thursday, February 15, 2007

در آن آرامگه شب مردی مست را دیدم. که از پی این کوی عاشقانه می رفت.

پرسیدم: از کجایی و به کجایی؟

گفت: از بی جایم و به ناکجا.

گفتم: دمی در کنارم بیاسای. آمد و ماند در کنار تنهایی من. بگفتم: نامت چیست؟

گفتا: من طوفان درد های پنهانم.

گفتم: به کدامین آبادی قصد وزیدن داری؟

پاسخ داد: به کاوش گران آباد می وزم تا بسنجانم همتشان را.

گفتم: حاشا! درپیشگاه اراده ی زخمی من همتی نیست.

غمگین شد و گفت: توها بود مرا نبود می کنید. این را بگفت و جست و رفت.