.comment-link {margin-left:.6em;}

کوی خرابات

Name:
Location: Karaj, Tehran, Iran

Saturday, November 11, 2006

سازت را به آتش درونت بسپار. بگذار این بار شعله ها بنوازند. این صدای سوختن نت هاست که از درون رنجور تو می آید. این دیگر نه منم نه سازم.

ای موسیقی شعله ور شو و مرا بسوزان. بسوزان و گرم کن، بسوزان و روشنایی ده، بسوزان و آرامش ده، بسوزان آن چه را که منم و من نیستم.

صدا، صدای آتش است. آتش سوزان و زیبای گیتارم که خبر می دهد، از آرامش، از شور، ازتنهایی، از درد و هر آن چه این زندگی داشت.

به هر حال همچون درختی در پس بادی ، روزگار می گذرانم.

بشنو صدایی می آید، نوایی خوش، نه از دور و نه از نزدیک، بشنو!

Saturday, November 04, 2006

چشمانم به دنبال حقیقت و انگشتانم در جستجوی رگه های زندگی .

یک سگ زیر باران پشت در نشسته. آری او را باید از زیر باران به داخل بیاوری.

و من سقوط کردم قبل از آنکه آغاز کنم و توری که زیر پایم قرار داشت پوسیده بود.

آری پس برای همین است که چشمانم در جستجوی حقیقت اند و انگشتانم به دنبال رگه های زندگی.

اما آتش خاکروبه ها همچنان گرم است و آسایشی از این طوفان نیست و من دیگر تاب دیدن خودم را ندارم که این جنین ضعیف درمانده گشته ام.

پس برای تو می نویسم. که چه کرده ام و می کنم . شاید که تو مرا درک کنی . و برای این مرد گریه نکنی . زیرا که این مرد پست مجبور بود.

آری ببخشید مرا. مرا به خاطر آن چه هستم ببخشید. ببخشید که آن چه شما می خواستید نیستم!

آری من پاکی شما را با دستانی آلوده تا سر حد بیهودگی لمس کرده ام.

آسمان، تنها چیزی است که می بینم، و تنها چیزی که از تو می خواهم همین است که مرا فراموش نکنی، پس این سگ بیچاره را از زیر باران به داخل می آوری. گرچه او باز می خواهد به بیرون بازگردد.

و من در تمام طول جاده فریاد می زنم و اشک می ریزم. و در مقابل باران به همه چیز اعتراف می کنم. اما من درست در مقابل این آینه دروغ می گویم. آینه ای که آن را شکستم تا با چهره ام یکی شود.

برداشتی آزاد از Low Man's Lyric اثر جیمز هتفیلد