.comment-link {margin-left:.6em;}

کوی خرابات

Name:
Location: Karaj, Tehran, Iran

Wednesday, August 15, 2007

هنوزم اسمت يادمه

هنوزم اسمت رو داد مي زنم

هنوزم حرف دردام رو با حركي كه بشنوه ميگم.

من اهل پنهان كردن نيستم و نبودم

تو چرا آتش درونت را در تلي از خاكستر پنهان كرده اي!

Sunday, August 12, 2007

آره منم سال هاست كه عاشق يه دختر چهارده ساله ي بورم. دختري كه سال هاست در پي اش مي جويم و نمي يابمش! واسه همينه كه مجبورم تو روياها ببينمش، تو گرماي چايي حسش كنم و تو دود سيگارم باهاش حرف بزنم. آره منم چارده سالم بود كه تركه ي سوزندهي عشق به تنم نشست.

شبا به يادش پوتينام رو پام مي كنم و مي زنم تو كوچه هاي خلوت و تاريك. اونقدر مي دوم تا از پا در ميم و سر افكنده بدون پيدا كردن نشوني ازش بر ميگردم تو رختخوابم تا بازم خواب چهارده سالگيام رو ببينم.

به قول حسين پناهي امشبم گذشت و كسي مارو نكشت!

Thursday, August 09, 2007

اي مرد پاك كه تو را اين روزها زلال نيز مي خوانند! روزي در خواهي يافت كه در لجن زاري غوطه وري. آن چنان كه گويي تو نيز از لجني. آري بسي پاك مانده اي كه بوي تعفن گرفته اي.

تو نيز هرگز خود را به جام باده اي نسپرده اي كه بجوشاندت آن چنان كه نعره اي بر آوري از درد هاي درونت كه چگونه حتي تو نيز حيراني! حيراني از پي دروغ هايي كه بر تو بسته اند و مي بندند.

پس تا رسيدن به حقيقت خويشت بكوش، شايد كه تو از اين لجن زار نيستي! شايد كه از آسماني. هرچند كه آسمانشان نيز غرق در فريب باشد.

غريوي برآ از اين ننگ ديرين، شايد كه لجن خوار ها نيز بيدار شوند و سر برآرند از اين نفرين.

هي هات كن. و از وحشت تغيير بگريز كه از اين بد تر مگر تو را چه چيز است.

آري شايد راه دگرگونيت اين چنان كه مي پنداري دور نيست! شايد تا حركت براي ثبات فقط نگاهي فاصله است.